ﺍﻓﺘــﺎﺩﻩ ﺍﻡ ﻣﯿـــﺎﻥ ﺩﻭ ﺧﻂ ؛
ﻣـــﺎﻧﺪﻧﻢ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﺩ …
ﺭﻓﺘﻨـــﻢ ﺗﻮﺍﻥ ﻣﯽ ﺧـــﻮﺍﻫﺪ ...
و مـــن ﺗـــﻮﺍﻥ ﺩﺭﺩ ﻧـــﺪﺍﺭﻡ !
کـــــــــلافــــــــ نخ
میـ پیچد و میـ پیچد
دورتـــادور ذهن من
کـــــــــــــلافه امــ
مدتـــــــــــ هاستـــ
کمــــــــــــــی فقط
سـاده تر باورمـ کن !
دلم جیغ می خواهد
هوار می خواهـــــــد
آن هم از نوع بنفشــ
با تمام غــــرور دختـــــرانه ام مینویسم:
گاهی دلـــــم برای صدای مردانـــــه ات،
"خانومـــــــم" گفتـــــن هایت
تنگــــــ میشود...
این روزهــــایم به تظاهر می گذرد...
تظاهر به بی تفاوتی،
تظاهر به بی خیـــــالی،
به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست... اما . . .
چه سخت می کاهد از جانم این "نمایش "
کجایی یه کلمه ی ساده نیست!
گاهی خیلی معنی داره!
کجایی یعنی چرا سراغم نمیایی؟!
چی کار می کنی؟!چرا پیشم نیستی؟!
کجایی به معنی فضولی کردن نیست!
به این معنیه که برام مهمی...دلم برات تنگ شده...به یادتم...نگرانتم...!
از کنار کلمات نباید ساده گذشت...!!
گاهی نه گریه آرامت می کند و نه خنده
نه فریادآرامت می کند و نه سکوت
آنجاست که با چشمانی خیس رو به آسمان می کنی و می گویی
خدایا تنها تو را دارم،تنهایم مگذار...
روزگاری خواهد رسید . . .
همچنان که در آغوش دیگری خفته ای ،
به یاد من ستاره ها را خواهی شمرد تا آرام شوی
دلت هوایم را خواهد کرد . . .
به یاد خواهی آورد باهم بودن هایمان را . . .
به یاد خواهی آورد خنده هایم را . . .
به یاد خواهی آورد اشک هایم را . . .
به یاد خواهی آورد آغوشم را...
مطمئنم در آن لحظه در دلت می گویی :
من آغوشت را می خواهم
و ... من در اغوش خاک سردم...
♩ تــآب تــاب عـَ بـاسـے ♩
یـادش بـِخـیر اوטּ بــازے
هـَر بـار قـَسـم مـیدادمــ
خـُـ♥ــدآ مـَنــو نـَنـدازے
➹ تــآب تــاب عـَ بـاسـے ➹
خــُدا خـَسـتـَم اَز بــازے
دُنیـــاتـــ چـہ قــدر تــآبـَم داد
کـاشـکـے مـَنـو بـنـدازے ☹ :(
کمی عوض شدمــ ؛
دیگر از خــداحافظی ها غمگین نمی شوم ...
بـﮧ کسـی تکیـﮧ نمی کنمــ ...
از کسـی انتظـار محبت ندارمــ ...
خودمــ بوسـﮧ میزنمــ بر دستانمــ ...
سر بـﮧ زانوهایمــ میگذارمــ و سنگ صبور خودمــ میشومــ ...
چقـــدر بزرگ شدمــ یک شبــﮧ ...!!!
ســآلهــآ میــگویــב :
" نــَـخ آخـــر اسـت " ...